مهمان
امروز دو تا نوشته مهمان تو وبلاگم هست که برای من خيلی جالبه اولی نوشته یه دوست خيلی خوبه و دومی هم حال و هوای جالبی داره
مرگ را با نيستی یکسان مدانيد
زندگی را در تولد ها ندانيد
مرگ را سرچشمه ای از زندگانی
یا که نوری از نهايت ها بدانيد
-----------------------------
با همه بي سرو سامانيم
باز به دنبال پريشانيم
دلخوش گرماي كسي نيستم
آمده ام تا تو بسوزانيم
آمده ام با اتش سالها
تا تو كمي عشق بنوشانيم
ماهي برگشته ز دريا شدم
تا تو بگيري و بميرانيم
حرف بزن ابر مرا باز كن
دير زمانيست كه بارانيم
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه يك صحبت طولانيم
خوب ترين حادثه مي دانمت
خوب ترين حادثه مي دانيم؟
با همه بي سرو سامانيم
باز به دنبال پريشانيم
دلخوش گرماي كسي نيستم
آمده ام تا تو بسوزانيم
آمده ام با اتش سالها
تا تو كمي عشق بنوشانيم
ماهي برگشته ز دريا شدم
تا تو بگيري و بميرانيم
حرف بزن ابر مرا باز كن
دير زمانيست كه بارانيم
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه يك صحبت طولانيم
خوب ترين حادثه مي دانمت
خوب ترين حادثه مي دانيم؟