مثنوی من
هر روز به دنبالت می آیم و می آیم
رقص و طرب و یاهو می خوانم و می خوانم
بی تابی و مهجوری جام همه دلهاست
بی تابی و مهجوری جام همه دلهاست
چون یافتن معشوق مرهم به همه جانهاست
من در شب مهجوری دنبال چه می گردم
من در شب مهجوری دنبال چه می گردم
من در پس آن سوسو دنبال که می گردم
در هر نفسم اکنون نقش قلمی از توست
در هر نفسم اکنون نقش قلمی از توست
در تابلوی ذهنم طرحی پس آن سوسو است
من در پس این بودن پروایی تو دارم
من در پس این بودن پروایی تو دارم
من در پی آن رفتن شیدایی تو دارم
در راه وصال دوست آلوده نخواهم بود
در راه وصال دوست آلوده نخواهم بود
از مکر پلیدان چون آسوده نخواهم بود
از شمس و سبوی می ما را قدحی باید
از شمس و سبوی می ما را قدحی باید
از حافظ و مولانا ما را نفسی باید
حسام 26 فروردین
حسام 26 فروردین