psa.oomana.org -- Public Service Ads

Monday, March 13, 2006

فال

فال

در انتهای محدب فنجان قهوه ام
تصويری از آنچه بدنبالش بوده ام را

آنطور که پيرزن فالگير دوست دارد
می بينم , می شنوم و باور می کنم

طالع تکراری تمام مشتری ها

غريبه ای در آن آشفته بازار می بيند
که بين تو و من
و گاهی تو بين من و او قرار داری

امتداد اتفاقی در آينده دور يا نزديک
که آينده دور اينروزها هيجان بيشتری در خود دارد

و قصه فرصتهای طلايی
قايقی را می ماند که تنها يک بارفرصت سوار شدن داري